گل پسر

28 دی ماه

شنبه بیست وهشتم دی ماه نود و دو: سلام ماه من.. عصر امروز نذاشتم زیاد بخوابی ، فقط یک و نیم ساعت خوابیدی، همین طور که بهت شیر می دادم؛ با باباجون حرف میزدم، داداشی ها  رو صدا می کردم، تا بالاخره خواب از سرت پرید و بردیمت بیرون.. حالا شکر خدا خوابت برده.. هرچند همچین زود نیست، ساعت از یازده گذشته.. امشب عیده، آخه فردا هفدهم ربیع الاول هست.. چند سال پیش توی همچین روزی صادق به دنیا اومد.. عیدت مبــــــارک گل پسرم، تولد داداش صادق (به قمری) هم مبـــــــــارک .. از این روزات: -خط خطی های روی در و دیوار رو تمیز کردم و این دفعه با باباجون دو تا کاغذ گراف چسبوندیم و دورتادورش رو با چسب پهن چسب زدیم که نتونی راحت ...
28 دی 1392

پنج شنبه 26 دی 92

پنج شنبه بیست و ششم دی نود و دو: سلام گلبرگ گل نازم.. دیشب خوب نخوابیدی! نمیدونم گشنه ت بود یا باز داری دندون در میاری.. متاسفانه اونقدر شیر ندارم که سیر بشی.. واسه همین نصف شبی برات تخم بلدرچین شکستم و خواستم با سیب زمینی سرخ شده بهت بدم ولی نخوردی! شبکه براعم رو برات گذاشتم تا شاید کوتاه بیای و بخوابی، این عکس ها رو بعد از اذون صبح گرفتم:   الانم سردرد دارم. ولی خداروشکر تو خوابی.. چند وقته بعداز ظهرها حدوداً از ساعت دو تا پنج می خوابی.. و شبا هم معمولا بعد از یازده خوابت می بره.. باید یه جوری برنامه ت رو عوض کنم تا شبا زودتر بخوابی.. سالگرد تولدت (20 دی) گیرنده دیجیتال خریدیم ولی بازم ...
26 دی 1392

هشتمین دندون

سه شنبه بیست و چهارم دی نود و دو: دیروز متوجه شدم که هشتمین دندونت دراومده.. مبارک باشه جیــــگر مامان.. ...
24 دی 1392

جمعه 20 دی

جمعه بیستم دی ماه نود و دو: سلام عزیزدلم.. نوزده ماهه شدی، مبارک باشه گل پسرم..   -راستی، بعدازظهر روز یکشنبه هشتم دی ماه، وقتی خواب بودی، برای اولین بار قیچی و شونه دست گرفتم و موهاتو کوتاه کردم. خداروشکر خیلی خرابکاری نشد.       -سه شنبه ی گذشته، برای اولین بار برف اومد، البته برفش همچین برفی هم نبود.. خیلی دوستت دارم گل نازم.. ...
20 دی 1392

یلدا

سلام شیرین ترین هندونه ی من.. امشب شب یلداست.. دومین و یا شاید بهتره بگم سومین یلدات مبارک باشه گل نازم.. حیف که زیاد حال و حوصله نداری.. باباجون عصری زودتر اومد، ولی نبردیمت دکتر..  اگه تا فردا بهتر نشی دیگه ناچاریم ببریمت دکتر و بهت دارو بدیم.. سرشب که کیک رو تحویل گرفتم ، واسه تو، یه دونه کامیون کوچولو و یه دستکش خریدم.. توپ هندوانه ای هم میخواستم که نداشت..   یلدا دور همی بیشتر حال میده.. پنج شنبه مادرجان و زن دایی تماس گرفتن و گفتن یلدا بریم اونجا.. به جز پارسال همه ی یلداها رو خونه مادرجان بودیم ولی با حالی که تو داری عذرخواهی کردم و گفتم که نمیشه بریم.. انارها رو بار کامیونت کرد...
30 آذر 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل پسر می باشد